۴ روش قوی برای تغییر عادت بد

تغییر عادت بد

جیم ران می‌گوید: شاید هیچ‌کس به اندازه من نداند که تغییر عادت‌ های قدیمی و ماندگار، به طور ذاتی مشکل است. اما باید بدانید، تغییر عادت‌ هنگامی ممکن میشود که ما باورهای خود را تغییر دهیم.

بیشتر ما یک تغییر و تحول بزرگ را تجربه نمی‌کنیم. نه، بیشتر ما به تغییر و تحول به دید مجموعه‌ای از کارهای نامحسوس و غیر قابل دیدن نگاه می‌کنیم. ما فقط خودمان را ترغیب می‌کنیم که در مسیر صحیح بمانیم و یکی دو عادت بهتر شکل بدهیم.

اما واقعاً چه چیزی باعث می‌شود ما بنشینیم و حرکت بزرگی انجام ندهیم؟ چه چیزی واقعاً می‌تواند ما را به سمت شکستن عادت‌های قدیمی و قدم برداشتن به سمت عادت‌های خوبِ جدید بکشاند؟

  • متنفر‌شدن از خودمان
  • گرفتن یک تصمیم هنگامی که مشکلات بزرگی پیدا می‌کنیم
  • میل و اشتیاقی که هیچ‌گاه از بین نمی‌رود
  • اینکه یا آن کار را انجام دهیم یا بمیریم!

احساسات ما مهم‌ترین نیروهای درون ما هستند. با قدرت احساسات، بشر می‌تواند کارهای قهرمانانه یا وحشیانه انجام دهد. احساسات مثل سوخت هستند و ذهن نیز مشابه خلبان است. این دو با یکدیگر می‌توانند کشتی را به سمت مورد نظر برسانند.

در این مقاله، جیم ران ۴ احساس پایه‌ای را شرح می‌دهد که می‌توانند برای ما یک عملکرد باورنکردنی به همراه داشته باشند. روزی که شما این احساسات را برای سوخت‌رسانی به شوق خود درک کرده و مجزا می‌کنید، روزی است که زندگی‌تان را تغییر خواهید داد. تغییر عادت بر پایه همین ۴ احساس امکان پذیر است.

احساس تنفر و تغییر عادت !

شاید کسی تاکنون احساس تنفر را با یک عمل مثبت مرتبط ندانسته باشد. ولی حقیقت آن است که اگر این احساس به شکل درستی از بقیه احساسات مجزا شود، می‌تواند به تغییر زندگی یک فرد بینجامد. شخصی که احساس تنفر از خود پیدا کرده است، به نقطه‌ای رسیده است که هیچ بازگشتی ندارد. من در سن ۲۵ سالگی من با خودم گفتم “من دیگر نمی‌خوام این چنین زندگی کنم. من با این روال بوده‌ام و چیزی عایدم نشده است و کل عمر را به خودم دورغ گفته‌ام.”

بله، احساس تنفر می‌تواند سازنده باشد، هنگامی که به خودمان بگوییم: “دیگر زندگی این چنینی بس است.”

چنین افرادی همیشه در حد متوسط بوده‌اند. آنها احساس ترس، درد و تحقیر داشته‌اند. آنها تصمیم می‌گیرند که دیگر به شکلی که تاکنون زندگی می‌کردند، ادامه ندهند. من به روزی که افراد به این تصمیم می‌رسند، روز “دیگه هرگز” یا روز “دیگه بسه” می‌گویم. صرفنظر از هرچیزی که شما آن را بنامید، آن روز یک روز فوق‌العاده است. هیچ چیزی به این اندازه نمی‌تواند تغییر دهنده زندگی شما باشد در عین حالی که حس تنفر از خودتان را دارید!

تصمیم برای تغییر عادت

بیشتر ما، نیاز داریم که برای تصمیم‌گیری در شرایطی قرار بگیریم که مجبور باشیم. همین که ما به این نقطه می‌رسیم، ما مجبور به سروکله زدن با احساسات متضادی هستیم که به سراغمان می‌آیند. ما به جایی می‌رسیم که باید یک تصمیم بزرگ بگیریم. حالا این تصمیم می‌تواند در بین یک دو راهی باشد، یا یک سه راهی و یا حتی چهارراهی. جای هیچ تعجبی نیست که گرفتن یک تصمیم بزرگ، اضطراب برای ما به همراه می‌آورد و باعث می‌‎شود که حتی تا نیمه شب خوابمان نبرد یا حتی در سرمای وحشتناک ما را به هوای آزاد بکشاند.

گرفتن تصمیم‌های سرنوشت‌ساز را می‌توان به یک جنگ درونی تشبیه کرد. احساسات مختلف که هرکدامشان دلایل منطقی خود را دارند، با یکدیگر جدال کرده و تلاش می‌کنند تا کنترل ذهن ما را به دست خود بگیرند. تصمیم‌های نهایی ما (جسورانه یا بزدلانه)، می‌توانند منجر به عمل یا چشم‌پوشی شوند. من توصیه زیادی برای شما درباره تصمیم‌گیری ندارم به جز توصیه زیر:

هرکاری که انجام می‌دهید، اجازه ندهید شک و تردید دائما شما را عقب بیندازند. تصمیم بگیرید. حتی اگر یک تصمیم اشتباه بگیرید، خیلی بهتر است نسبت به اینکه هیچ تصمیمی نگیرید. هر کدام از ما باید بر آشفتگی‌های عاطفی غلبه کرده و باید به احساسات درونی خود، نظم و ترتیب دهیم.

تغییر عادت با محرک اشتیاق

چگونه یک نفر به انجام کاری اشتیاق پیدا می‌کند؟ من فکر نمی‌کنم که بتوانم مستقیماً به این سوال پاسخ دهم، چون راه‌های زیادی برای این کار وجود دارد. اما من دو چیز مهم درباره اشتیاق می‌دانم:

  • اشتیاق چیزی است که از درون ما نشأت می‌گیرد، نه از بیرون!
  • اشتیاق می‌تواند توسط نیروهای بیرونی تحریک و تقویت شود.

تقریباً هر چیزی می‌تواند اشتیاق ما را برانگیخته کند. آن چیز می‌تواند یک موسیقی باشد که قلب ما را می‌سوزاند یا می‌تواند یک موعظه به یاد ماندنی باشد. می‌تواند یک فیلم باشد یا یک مکالمه با یک دوست. می‌تواند یک مواجهه با دشمن باشد یاحتی یک تجربه بهتر. یا حتی می‌تواند یک کتاب باشد یا مقاله‌ای نظیر همین مقاله که در حال خواندنش هستید. تمام این چیزها رویکردهای درونی ما را تا جایی برمی‌انگیزد که فرد با خودش می‌گوید: “من آن چیز را همین الآن می‌خواهم.”

بنابراین تا زمانی که در حال جستجو برای آن موضوعی هستید که اشتیاق سوزان و شدید شما در آن قرار دارد، شما می‌توانید هر تجربه مثبت جدیدی را به زندگی‌تان راه دهید. هیچ‌گاه خودتان را از تجربیات جدید زندگی منع نکنید. این منع همانند این است که خودتان را از پرتو پرنور خورشیدی محروم می‌کنید که قرار است تجربیات غنی‌کننده‌ای به شما بدهند. پس اجازه بدهید زندگی و نور شما را لمس کند. چون ممکن است لمس بعدی، همان لمسی باشد که کل زندگی شما را متحول کند!

خواستن برای حل مشکل

خلاصه این احساس یک جمله است: “من می‌خواهم …” این دو کلمه قوی‌ترین کلمات زبان هستند. بنجامین دیزرلی سیاست‌مدار انگلیسی می‌گوید: “هیچ چیز نمی‌تواند در مقابل خواسته بشر مقاومت کند. بشری که می‌خواهد وجود خودش را در وسعت اهدافش محکم کند.” به عبارت دیگر، وقتی که شخصی به اینجا می‌رسد که “یا انجام می‌دهم یا می‌میرم”، هیچ چیز نمی‌تواند جلوی او را بگیرد.

یک کوهنورد می‌گفت: “من از کوه بالا خواهم رفت. آنها به من گفته‌اند آن کوه بسیار بلند است، آن کوه بسیار دور است، شیب آن کوه بسیار تند است، آن کوه سنگلاخ بسیار دارد، این کار بسیار سخت است. اما باید بدانند که آن کوهِ من است. من از آن بالا خواهم رفت. شما یا من را در حالی خواهید دید که بالای آن کوه در حال رقصیدن هستم، یا اینکه دیگر هیچ‌گاه من را نخواهید دید. چون من برنمی‌گردم مگر آنکه به قله آن کوه رسیده باشم!”

شما بگویید چه کسی می‌تواند جلوی این چنین فردی و خواسته‌اش را بگیرد؟

وقتی که چنین تشخیص آهنی داشته باشید، پارامترهای دیگری نظیر زمان، سرنوشت و شرایط هم به کمک شما خواهند آمد. و اطرافیانتان خواهند گفت: “ما باید به او اجازه دهیم تا رویایش را بدست بیاورد. او گفت می‌خواهد یا بدست بیاورد یا بمیرد.”

بهترین تعریفی که تاکنون برای واژه “خواستن” شنیده‌ام در شهر فوستر ایالت کالیفرنیا از یک دختر مدرسه‌ای بوده است. چندین سال پیش، من در حالیکه داشتم در مورد موفقیت به گروهی از کودکان یک دبیرستان تدریس می‌کردم، این سوال را از آنها پرسیدم: “چه کسی می‌تواند برایم کلمه خواستن را معنی کند؟” چندین نفر دست بلند کردند و من چندین تعریف خوب از آنها شنیدم. ولی آخرین تعریف، بهترین بود. یک دختر خجالتی از انتهای کلاس بلند شد و با صدایی آرام گفت: “من فکر می‌کنم خواستن به این معنی است که به خودت قولی بدهی که هیچ‌گاه ترکش نکنی”

بله همین درست بود. این بهترین تعریفی بود که تاکنون شنیده بودم: به خودتان قول دهید که هیچ‌گاه ترکش نکنید.

به همه این موارد فکر کنید. چقدر طول می‌کشد تا یک کودک به جایی برسد که راه‌رفتن را یاد بگیرد؟ چقدر به آن کودک زمان می‌دهید قبل از اینکه بگویید: “همین است، تو هنوز هم شانس داری” این در شرایطی است که مادر آن کودک می‌گوید: “کودکِ من آنقدر تلاش خواهد کرد تا یاد بگیرد چطور راه برود!” مهم نیست دیگران چه فکر می‌کنند.

درس بزرگی در گفته این مادر وجود دارد. از خودتان بپرسید: “چقدر من قرار است کار کنم تا رویاهایم را به حقیقت تبدیل کنم؟” من جواب می‌دهم: “تا هر زمانی که طول بکشد”.

و این شالوده تمام این چهار احساس با یکدیگر است. تغییر عادت ها به همین سادگی رخ خواهد داد.

نویسنده: جیم ران | ترجمه: محمد مشایخی

اشتراگ گذاری:

ارسال به واتس آپ
ارسال به ایمیل
ارسال به تلگرام

Add a Comment

برای افزودن دیدگاه باید وارد شوید .

مطالب مرتبط

زنبیل خرید