موفقیت یک کلیشه نیست. موفقیت یک اتومبیل نیست. موفقیت یک خانه نیست. یک نقشه نیست. یک پولی در بانک نیست. اینها هیچکدام موفقیت نیستند! موفقیت باز کردن پیوسته طرح و نقشه زندگی و مدیریت آن است. این تعریف را میتوان موفقیت نامید. موفق شدن در زندگی و در هر آنچه که میخواهید انجام دهید و برای شما معقول و مناسب است؛ برای شما و خانواده شما. بر عهده گرفتن مسئولیتها یا رد کردن آنها کاملاً به خود شما بستگی دارد. به ما قدرت انتخاب داده شده است.
موفق شدن در زندگی ، اختیار یا اجبار ؟
هر شکل زندگی به جز در نوع بشر، به وسیله غریزه موجود در کدهای ژنتیکی اداره میشود. این نوع انتخابهای متعددی ندارد و فقط در نوع بشر هست که انتخاب متعددی را شامل میشود. در زمستان غاز به جنوب پرواز میکند. چرا؟ چون یک غاز است. نمیتواند به غرب پرواز کند. اگر به غاز بگویید که بهتر است امسال به غرب برود، او نصیحت شما را رد میکند و به پرواز کردن به سمت جنوب ادامه میدهد. چرا؟ او چاره دیگری ندارد. راه دیگری ندارد. او محکوم به اجبار است همانطور که کل شکل زندگیاش تحت اجبار به وسیلهی غریزه موجود در کدهای ژنتیکی است. به جز انسانها. حالا چرا به جز انسانها؟ چون مقام و مرتبه انتخاب به ما داده شده است. ما مثل ربات نیستیم. مثل یک درخت نیستیم تا چسبیده به یکجا همه مواد غذایی را بدون هیچ دور ریزی مصرف کنیم و در آخر بمیریم چون نمیتوانیم مکانمان را عوض کنیم. این درست نیست. انسانها میتوانند به شمال، جنوب، شرق و غرب بروند میتوانند تغییر ایجاد کرده و هر آنچه را که میخواهند انجام دهند. ما دارای مقام و مرتبه هستیم. پس موفق شدن در زندگی کاملاً در اختیار خودمان است.
اما چیز جالبی که درباره همه اشکال زندگی، به جز در انسانها وجود دارد این است که همه آنها تلاش خود را تا آخرین حد از توانایی بالقوه خود به کار میگیرند. یک درخت تا چه مقدار میتواند رشد کند؟ تا حدی که بتواند. شما تا حالا هیچوقت نشنیدهاید که یک درخت نصف ارتفاعی که میتواند رشد کند. نه این امکان ندارد. درخت تا جایی که بتواند رشد میکند، تا حدی که بتواند ریشه میدواند، تا جایی که میتواند برگ تولید میکند و تا جایی که امکانش باشد طویل و بلند میشود. هر نوع از زندگی تا بیشترین حد خود به درازا میکشد به جز در نوع بشر. حالا چرا به جز در نوع بشر؟ چون ما ربات نیستیم و مقام انتخاب کردن به ما داده شده است.
یا همه، یا هیچ !
همه یا قسمتی از آنچه که پتانسیل و نیروی بودنش را دارید باشید. شما انتخاب خود را کردهاید. کمی از کارهایی که بعداً منجر به راحتیتان میشود مثل استراحت را فراموش کنید یا اینکه همه کارهای لازم را انجام دهید. هیچکس به شما این را امر نمیکند که باید همه آن را انجام دهید. این غیر منطقی است؛ که شما باید ثروتمند باشید چون ما در کشور ثروتمندی زندگی میکنیم. هیچ اجباری به ثروتمند شدن شما نیست و مجبور نیستید همه آنها را انجام دهید. میتوانید کمی از آن را انجام دهید یا مقداری و مقدار بیشتری. نصیحت ها را بپذیرید اما دستورات را نه. اطلاعات کسب کنید، تمرین کنید و آموزش دهید اما دستوری از هیچکس نگیرید که به شما بگوید: چگونه نیاز به زندگی کردن دارید، چه چیزی را باید داشته باشید و چه کاری لازم است تا انجام دهید. بعضی میگویند که “خب شما نیاز به موفق شدن دارید.” موفق شدن در زندگی یک انتخاب شخصی است. چیزی که ما آموزش میدهیم احتمالات است و همه انتخاب میکنند. کمی یا مقدار بیشتری از کاری را انجام دهید، یا کاری نکنید و این موضوع را رد کنید.
آبراهام لینکلن میگفت: “من نمیخواهم برده باشم، همانطور که نمیخواهم یک رئیس باشم.”
شخصی میگوید: “من فوراً به دستش آورده و به قله کوه ها میروم. میخواهم در کابین کوچکی زندگی کنم، زندگی کردن در زمین را ترک کرده و به سنجابها غذا دهم.” اگر آن شخص برود و انجامش دهد، حدس بزنید چه میشود؟ او به موفقیت میرسد و مشکلات را در هم میکوبد. چرا؟ چون او کاری را که طراحی کرده بود انجام میدهد و آن را مدیریت میکند. شما نمیتوانید بگویید که: “نه، نه این موفقیت نیست” آن خلاصهای از موفقیت است؛ طرح بخشیدن به زندگی خود و مدیریت آن برای پیشرفت کردن در جهتی که شما را راضی و خشنود میسازد. اگر این شما را راضی نمیکند برایش جایگزین و تغییری اعمال کنید. اگر به ایدهای بهتر دست یافتید مطمئناً امکان این که پیشنهادات و ایدههای دیگران را دنبال کنید وجود دارد اما نه دستورات آنها را!
به زندگی خود طرح ببخشید !
زندگی شخصی خود را آنگونه که میخواهید طراحی کنید. اکنون اگر شما مسئولیتهایی را عهدهدار میشوید، باید به آنها رسیدگی کنید. بله، شما میتوانید مسئولیتهایتان را رد کنید، اما احساس خوبی در رابطه با آن نخواهید داشت. و همانطور که پیامبر پیشین ما فرمودند: “بعضی از چیزهایی که الآن در دهان مزه خوبی دارند، بعداً در شکم به تلخی تبدیل میشوند” بنابراین شما نمیخواهید که قربانی شوید.
ما همه باید از یکی از این دو درد رنج ببریم: درد نظم و انضباط یا درد پشیمانی و حسرت خوردن. چیزی که ما به همه پیشنهاد میکنیم، رسیدگی به نظم است زیرا نظم با گرم وزن و ارزشیابی میشود و پشیمانی با تُن. شما نمیخواهید که پشیمانی را جایگزین نظم کنید. به عقیده ما این یک تصمیم پوچ و نامناسب خواهد بود. حالا شما میتوانید آن را انجام دهید اما بعضی چیزها برای سبک و سنگین کردن تهی و ناچیزند. پیامبر پیشین ما فرمودند: “چه فایده که به کل دنیا دست یابید و این به قیمت از دست رفتن روحتان تمام شود؟” آیا این ارزشی خواهد داشت؟ با کمی هوش و ذکاوت میگوییم نه. این به نظر نمیآید ارزشش را داشته باشد که شما کل دنیا را داشته باشید اگر در ازای آن روح خود را معامله کنید. این تجربه به شدت تلخ و وحشتناک و بسیار ویرانگر خواهد بود و ارزشش را نخواهد داشت.
اگر به سود و منفعتی از راه حرص و طمع دست پیدا کنید به جای اینکه با آرزو و جاهطلبی از راه مشروع و قانونی بدستش بیاورید چطور؟ من به شما میگویم که این ممکن است در ابتدا طعم خوبی داشته باشد اما شروع به تلخ شدن در شکم خواهد کرد. و مقداری از این پند و اندرز بعضی را از ویرانی به بار آوردن نجات میدهد. ممکن است بگویید: “خب شما درست میگویید، من بهتر است راجع به آن دوباره فکر کنم.” بنابراین ما باید با همه قوانین روبرو شویم؛ قوانین روحی-روانی، قوانین ابتدایی و قوانین پایهای و اساسی. ما باید با همه آنها روبرو شویم. در حال حاضر شما هنوز هم میتوانید زندگی شخصی خودتان را طراحی کنید. کم یا زیاد. به شرق بروید، به شمال، به جنوب و … موفق شدن در زندگی را با دقت و هوشمندانه انتخاب کنید.